وب سایت دکتر سوگل مشایخی

دکتر سوگل مشایخی

مدرس ، پژوهشگر
خرید از میکده خالی می باشد

هدایا

پربازدیدترین ها
جدیدترین ها
2965

طلاق عاطفی

سوگل مشایخی ، دکترای جامعه شناسی فرهنگی

در گذشته طلاق نشانه اي بر نااستواري خانواده و علامت بروز بحران اجتماعي و فردي قلمداد مي شد، اما امروزه جدايي زوجين جنبه متعارف تري يافته است و پذيرش اجتماعي نسبت به آن در حال افزايش است، مخصوصاً از زماني که در جوامع غربي ازدواج از شکل تعهدي مقدس و ابطال ناپذير بيرون آمد و به قراردادي تبديل شد که در حضور مقامات عرفي انعقاد مي يافت، همچنين کثرت زمينه هاي قانوني طلاق اقدام به متارکه را بسيار آسان ساخت، اين در حالي بود که از نظر زمانبندي نيز تغييراتي در ماهيت طلاق بروز کرده و اينک به شکل رو به گسترش، ازدواج ها در مراحل ابتدايي زندگي زناشويي منحل مي شوند. اما با درنظر گرفتن فرهنگ مردم و آداب و سنن مذهبي و اجتماعي، ديدگاه جامعه ايراني نسبت به از هم پاشيدگي خانواده با ديدگاه جوامع توسعه يافته متفاوت است و از اين روست که  شرايط خاصي براي به وقوع پيوستن طلاق و همچنين ورود به جامعه به عنوان انساني متارکه کرده در کشور ما وجود دارد.

صاحب نظران معتقدند خانواده از نخستین نظام های نهادی عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندی های حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضرورت دارد (شرفی، 1383). روابط مناسب در جامعه بر اساس روابط مناسب در خانواده شکل می گیرد و هر اندازه روابط درون خانواده مناسب تر باشد، خانواده و به تبع آن جامعه از ثبات و استحکام بیشتری برخوردار است (اعزازی، 1387). یکی از مهمترین آسیب های خانوادگی طلاق است، اما آمار رسمی طلاق بطور کامل نشان دهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست، زیرا در کنار آن آماری بزرگتر به طلاق های عاطفی اختصاص دارد، یعنی به زندگی های خاموش و خانواده های توخالی که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی کنند (بخارایی، 1386)، در واقع برخی ازدواج ها که با طلاق پایان نمی یابند، به ازدواج های توخالی تبدیل می شوند که فاقد عشق، مصاحبت و دوستی هستند.

پل بوهانان طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرایند طلاق و بیانگر رابطۀ زناشویی رو به زوالی می داند که احساس بیگانگی جایگزین آن می شود (بوهانان، 1970، به نقل از اولسن و دفراین ، 2006). زن و شوهر اگرچه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آنها نسبت به یکدیگر از بین رفته است. طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود و تسلط و نفرت از خود تجربه می شود، که در آن هر یک از زن و شوهر، به دلیل احساس غمگینی و نا امیدی، دیگری را آزار می دهد (بوهانان، 1970، به نقل از اسکانزونی، 1988). طلاق عاطفی متضمن فقدان اعتماد، احترام و محبت به یکدیگر است، همسران به جای حمایت از همدیگر در جهت آزار و ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگر عمل می کنند، و هریک به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری هستند (بوهانان، 1970، به نقل از لاور و لاور، 2007).

رابينسن مي گويد : "طلاق نشانه دگرگوني خانواده هسته اي و حرکت آن به سوي «خانواده پساهسته اي» است. اين مفهوم ناظر به چرخه معمول ازدواج، طلاق و ازدواج مجدد است، چرخه اي که روز به روز رواج بيشتري مي يابد"  (سگالن،180:1375). در مقابل این تعریف از طلاق گونه ای دیگر از تعریف طلاق تحت عنوان طلاق عاطفی مطرح است که زوج هایی که دچار طلاق عاطفی می شوند ممکن است تا آخر عمر به باهم بودن و در کنار هم بودن ادامه دهند یا ممکن است این طلاق عاطفی منجر به طلاق قانونی گردد که زوجین رسماً و قانوناً از هم جدا شوند و بصورت جدا زندگی کنند. طلاق عاطفی که نامهای دیگری از جمله طلاق ذهنی، باطنی، زبانی و ... نیز دارد، نوعی از طلاق و جدایی میان زن و شوهر است که در آن افراد به اجبار و برای حفظ آبرو یا فرزندانشان به زندگی در کنار یکدیگر ادامه می دهند.

طلاق عاطفی ممکن است در رابطه ای به وجود آید که در آن تفاوت های آشکار کمی وجود دارد و همسران به راحتی در کنار هم زندگی می کنند، اما در احساسات شخصی یکدیگر شریک نیستند. از سوی دیگر، طلاق عاطفی، رابطه ای را توصیف می کند که در آن همسران در محیط های اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر می رسند، ولی در خلوت قادر به تحمل یکدیگر نیستند (تبریزی و همکاران، 1385). بنابراین در طلاق عاطفی، زوجین فقط زیر یک سقف زندگی می کنند، در حالی که ارتباطات بین آنها کاملاً قطع شده یا بدون میل و رضایت است (محمدی، 1383).

کیفیت روابط درون خانواده، نقش بسزایی در شکل گیری نگرش­ها و بازخوردهای اجتماعی اعضای خانواه د دارد و پایه و اساس روابط درون خانواده بر محور رابطه زن و شوهر استوار است (افروز، 1389: 2)، طلاق عاطفی نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکل ارتباطی در سطح خانواده می تواند در جامعه نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباط انسانی را مختل نماید. وقتی بنیان نهاد خانواده دچار تزلزل شود، بنیان های اخلاقی و اجتماعی کل نظام اجتماعی متزلزل شده و جامعه به سوی مشکلات گوناگون سوق داده می شود، از این رو بررسی مسئله طلاق عاطفی از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است و با توجه به اینکه تاکنون علیرغم توجه به مسئله طلاق، طلاق عاطفی کمتر مورد بررسی دقیق علمی قرار گرفته است، هدف پژوهش حاضر بررسی جامعه شناختی طلاق عاطفی می باشد. برای دستیابی به این هدف، پژوهش حاضر در پی یافتن گونه های مختلف طلاق عاطفی و میزان آن و همچنین عواملی که منجر به طلاق عاطفی می شود، می باشد.

در پی تشریح چرایی طرح سوالات فوق باید گفت؛ طلاق عاطفی پدیده ای اجتماعی است، از این رو نه با یک عامل پدید می آید و نه با یک عامل از بین می رود. بنابراین پدیده ای چند بعدی است و مستلزم بررسی جامعه شناختی می باشد.

جامعه ایراني جامعه اي در حال گذار است، دوران گذار از پیامدهاي ورود مدرنیته به جوامع مختلف است، در نتیجه در این جوامع تقابل میان ارزشهاي سنتي و مدرن با شدت بیشتري دیده مي شود. حال این سوال مطرح می شود که در کنار این تقابل سنت و مدرنیسم طلاق عاطفی به چه صورت در بین خانواده های سنتی و مدرن نمود پیدا می کند؟ در واقع می توان گفت به تبع تضاد سنت و مدرنیسم گونه های مختلفی از طلاق عاطفی شکل می گیرد، که در پژوهش حاضر سعی در شناسایی این گونه ها و تبیین شان خواهیم نمود. البته این گونه های مختلف از طلاق عاطفی تنها به سنت و مدرنیسم و تضاد بین این دو ختم نمی شود بلکه ریشه های دیگری نیز وجود دارد که سبب تنوع در گونه های طلاق عاطفی می گردد. هر طلاق عاطفي، از دیدگاه علّي در نوع خود بي نظیر است زیرا یك زن و شوهر با توجه به شخصیت خاص هر یك از آنان، خانواده منشأ، نوع همسرگزیني، منش و خلق و خوي هر یك، رابطه خاص منحصربه فرد و بي نظیر فراهم مي آورد كه قطع این رابطه نیز با پیوند عوامل خاص و شبكه اي منحصر به فرد از عوامل صورت پذیر است .بنابراین می توان گفت که طلاق عاطفی متناسب با این مولفه ها به اشکال مختلفی نمود پیدا می کند.

در خصوص عواملی که منجر به طلاق عاطفی می شود می توان گفت؛ طلاق عاطفي معلول عوامل متعدد و پیچیده حیاتي و رواني و اجتماعي است. طلاق هم مانند هر پدیده اي اجتماعي مولود چند عامل است كه بعضاً ازآن با ریشه هاي اجتماعي و فرهنگي و محیطي و برخي دیگر به صورت بنیادهاي مشخص اعم از نارسایي هاي بیولوژیك و یا كمبود رواني جلوه گر مي شود.

 

 

 

امتیاز دهی

3/0
رتبه بندی این مطلب:
3/0

اشتراک

Print

نظر

Collapse Expand نظرات (0)

شما در پاسخ به

Your comment was added, but it must be approved first.

لطفا نام خود را وارد کنید
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنیدلطفا آدرس ایمیل معتبر وارد کنید
لطفا یک نظری بنویسید
افزودن نظر
DNN