1161
هنوز بوی تو از سمت عشق می آید
دکتر سوگل مشایخی
هنوز بوی تو از سمتـ
عشق می آید
نگاه کن که چه بیهوده آرزومندم به احتمال بعیدی چگونه دل بستم ؟ چه ساده ام که به لبخند سایه پابندم
به احترام نگاهی که شعله شعله مرا میان آتش شرم و گناه می سوزد به لحظه لحظه ی یک انتظار طولانی که چشمهای مرا روی راه می دوزد
نشسته ام که بگویم هنوز یادم هست که بی تو رسم تنفس چه کار دشواریست شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان برای من گذری بی دلیل و تکراریست
هزار کوچه ی خالی ، هزار شب فریاد چقدر حس نیازم به گریه پر رنگ است چه انتظار بلندی برای بودن تو
که راه تا تو رسیدن هزار فرسنگ است ...